پست 4
عادله يكي ديگه از دختراي كلاسمون بود. در نگاه اول از اين بچه مثبتاي درس خون و جدي و سنگين و... به نظر ميرسيد. اما فقط به نظر ميرسيد چون اصلا اينطوري نبود!!! درس خون بود اما در مورد بقيش...
از اول سال حتي زماني كه ميثم با بهناز بود،ديده بودم كه چند باري با عادله در مورد درس حرف ميزنه. از نمره هاش ميپرسيد و البته سوالاي درسي. رابطشون طبيعي به نظر ميرسيد.اما كم كم غير عادي ميشد. مثلا وقتي عادله سر كلاس ا استاد چيزي ميپرسيد،ميثم با التماس از استاد ميخواست تا جواب سوال عادله رو بده. جالب نيست؟؟؟
من تا قبل از اون به شروع يك رابطه فكر ميكردم اما رابطه بين عادله و ميثم خيلي قويتر بود.
يك روز سر كلاس روانشناسي كنار بهناز نشسته بودم. داشتيم با هم شوخي ميكرديم كه ديدم بهناز داره آروم گريه ميكنه!!!
كلي پاپيچش شدم تا گفت عادله بهش گفته كه ميثم ازش خواستگاري كرده!!!!!
در اون لحظه نميدونستم چي كار كنم. اول سعي كردم مساله رو از خود بهناز شروع كنم.مثل مادربزرگا شروع كردم به نصيحت: خب تو چرا الان ناراحتي؟ خجالت بكش. تو الان ازدواج كردي.به شوهرت فكر كن. فكر نميكني اين گريه تو يعني خيانت بهش؟
اينقد گفتم و گفتم تا آروم شد. بعد شروع كرد به التماس كردن كه به كسي نگم.منم قول دادم. از اون روز به رفتاراي سر كلاس ميثم و عادله دقت كردم. واقعا تابلو بود. اصلا ديگه لازم نبود من بگم.همه فهميده بودن.اون دوتا حتي سر كلاس هم به هم اس ام اس ميدادن!!!
اما جالب بود وقتي با خود عادله به شوخي در مورد ميثم صحبت ميكرديم،همه چيزو انكار ميكرد و حتي ناراحت ميشد!!!
يك روز با بچه ها از جمله عادله خانم دور هم نشسته بوديم و چرت و پرت ميگفتيم. يكدفعه آتنا اومد و مثل هميشه شروع كرد به آمار دادن كه از وقتي پاشو گذاشته تو دانشگاه كيارو ديده و هر كسي چي پوشيده بوده!!!
رسيد به جايي كه گفت ميثم هم تو كتابخونه ديدم كه بهم سلام كرد.
يكدفعه عادله بلند شد و همه ما در كمال حيرت ديديم كه با تمام قدرت يك چك محكم خوابوند زير گوش آتنا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و...
(با نظراتتون در مورد اين ماجرا و تحليلتون در مورد شخصيت ها منو تشويق كنين. ممنون از نگاه مهربونتون!!!)
نظرات شما عزیزان:
.gif)
.gif)
.gif)
bebakhshida vali benazaram in meysam dokhtar bazeeee